میخواستم صبحانه را در کافههای طرف قرارداد بخورم و بعد بیایم. همگی بسته بودند! منهم روز گیر آوردم، جمعه! آخر سر می رویم به هتل پرشیا و بعد از گپ و گفت با رفقای fiff در کافهتریای آنجا به یک صبحانه ابتدایی رضایت میدهیم و راهی کار میشوم.
جلسه با خانم جواهریان. رضی و سینا محتوای جلسه را شرح میدهند. قرار نیست با کسی بحث کنیم. قانون عدم اجازه ورود بعد از 5 دقیقه دیروز کمی مشکلساز شده. اعضای Press بیشتر از دیگران معترض این قانونند. با ما بحث میکنند که مگر چه خبر است و سالن خالی است. یا میگویند عیب ندارد پر است من یک گوشه روی پله مینشینم. باید سعی کنیم به خودمان مسلط باشیم. بدون گفتن اینها هم ما سلاطین طبقه هفتم از آنهایی نیستیم که بحث و جدل کنیم. سالن یک را با فاطمهها اشتراکی داریم. گاهی میآیم به یلدا و تارا و الهام سر میزنم و در ساعات اکران شلوغ سالن 4 و 5 کمکشان میکنم. یک جابجایی در برنامهها داریم. فیلم فرزاد موتمن برداشته شده و موریانه بهجایش اکران می شود.
فاجعه روز دوم جشنواره، ساعت 9 شب رخ میدهد! صف طولانی فیلم «هتتریک»ِ رامتین لوافی تا نزدیکیهای پله برقی کشیده شده! همزمان با سالن چهار در مقابل سالن 5 هم اکران دارد که البته خلوتتر است. گاهی صفها در هم قاتی میشود. میان مردم بلیت به دست میچرخیم و تقاضا داریم که درصف درست بایستند. هنوز بسیاری از افراد و البته بلیتفروشهای باجه سینماتیکت توجیه نیستند که برای نمایشهای مردمی بلیت برای شخص الزامی است! خانم جواهریان ناظر ایستاده است و سعی میکند عوامل فیلم را از صف جدا کند. با کارگردان حرف میزند و اصرار دارد فیلم بهموقع شروع شود و سایر مهمانان ویژه هم به موقع وارد شوند. آقای امینی با همسر و دخترش وارد طبقه شده، به آنها میگوید که باید در انتهای صف بایستند. انتظار برای ورود مهمانان ویژه کاگردان دیگر دارد از تحمل مردم خارج می شود. آقای میرکریمی طناب سالن را باز میکند و میگوید قرار نیست با تاخیر اکران کنیم، عوامل تقصیر خودشان است که نیامدند. میآییم. اسکن کردن را شروع کنیم اما کارت به دستها حاضر نیستند کنار بایستند و به اسم سلام و علیک با عوامل وارد می شوند! سایر عوامل فیلم بالاخره مابین شلوغی سرمی رسند و بهجای 20 بلیت ویژه که از قبل به عنوان عوامل رزرو شده دستکم 50 نفر وارد سالن می شوند، صف از کنترل خارج می شود، سالن پر میشود، و تنها 50 نفر از میا مردم اجازه ورود به سالن کوچک4 را مییابند! صندلی پرتابل هم جوابگوی 20 نفر بیشتر نیست و آخر سر در سالن را میبندیم تا فیلم اکران شود. اینور سالن غوغایی است. همه داد و فریاد میکنند و میخواهند وارد شوند. یکی از آن وسط خط و نشان میکشد که سالن را آتش میزند و چهکسی جای بلیت او نشسته است! رنگ و روی خانم ارسنجانی و جواهریان پریده است. خانم معتمدآریا سعی میکند صف را آرام کند، خودم را از زیر دست و پا نجات میدهم و میکشانم سالن 1 تا اکران اینور را سروسامان بدهم. داد و بیداد ادامه دارد. برخی از جاماندگان از «هتتریک» را میکشانم به فیلم ایتالیایی سالن 1 تا اعصابشان آرامتر شود. قرار میشود سانس ویژه بگذارند، با حرفهای خام معتمدآریا انگار اوضاع بهتر شده. سالن6 را خالی میکنند و اکرانها جابجا میشود تا «هتتریک» به سانس فوقالعادهاش برسد. خانم جواهریان میفرستد دنبال کارگردان تا بیاید و در سالن 6 از مردم عذرخواهی کند.
این اتفاق تا سانس بعد هم عواقب دارد، مردمی که با تاخیر به اکران می رسند و بهانه میکنند که بخاطر اتفاقات «هتتریک» بوده.
بالاخره آخرین سانس را هم راهی میکنیم و میفهمیم که نیلوفر دستتنها هر دو سالن 2 و 3 را هندل میکرده و از قضا اکران «یهوا» آناهید آباد هم شلوغ شده و تماشاگران عصبانی حرصشان را سر او خالی کردهاند و حتی کارگردان متین فیلم هم نتوانسته جلوی شلوغکارها را بگیرد.