روز ششم، سه‌شنبه 4 اردی‌بهشت:

مارموز امروز ساعت 15 اکران داشت، باز هم شلوغ شد البته اوضاع بهتر از دیشب است. حالا می توانیم آن‌هایی که بلیت تهیه نکردند و در صف هستند را هم روی پله‌ها جا بدهیم. باز هم سالن پر شده است. نیم‌ساعتی از اکران که می‌گذرد سر می‌زنم به داخل سالن. سرپا چند دقیقه‌ای تماشا می‌کنم. بنظر می‌رسد یک کمدی خوب دیگر از خالق مارمولک و طبقه حساس در آینده داریم. قرار است عمو سنگی بیاید میان تماشاچی‌ها و فیلم تماشا کند! وسط سالن را خالی نگه ‌می‌داریم، سه صندلی در چپ و راست، شش صندلی جلو و عقب... اوضاعی شده! بچه‌های داوطلب صندلی‌ها را نگه داشته‌اند، عمو سنگی می‌آید و با سیل جمعیت عکاسان از روی فاطمه رد می‌شوند:))) چونگ استون، همسر گرامی زیر  دست و پا می‌ماند! هرچه زور می‌زنیم عکاس با دوربین وارد سالن نشود انگار فایده ندارد، آخرش می‌شنویم که وسط اکران خود الیور استون بلند شده و دوتا عکاس بی‌ادبرا حین عکاسی در تاریکی فیلم را بیرون کرده است:)))))

بعد هم نیمه فیلم خارج می‌شود و همراه میرکریمی به سالن 4  می‌آید تا اختصاصی تنگه ابوقریب تماشا کند، اما خب سالن تاخیر دارد و مجبور می‌شوم با لبخند به عمو سنگی بگویم 5 دقیقه دیگر لطفا! همانطور که بقیه می‌گویم:)

فاطمه می‌آید به دیدنم، وسط ورود سالن6 باهم روی بام هستیم و کنار من چک کردن ویزی‌تیز را تماشا می‌کند، عجب غروب قشنگی دارد بام چارسو تمام این چند روز غافل بودم!