"از خودتان بپرسید: در زندگی چه رنج‌هایی را به جان می‌خرم؟"

چند  وقت پیش بود که این سوال را در مطلبی از سایت ترجمان دیدم. مقاله با این سوال کوبنده شروع می‌شد که معمولا به خودمان می‌گوییم در زندگی به دنبال چه هستیم و"چه می‌خواهیم" درحالی که درست تر است بگوییم در زندگی برای چه چیزهایی حاضریم رنج و سختی بکشیم، برای چه خواسته هایی حاضریم تلاش‌های طاقت فرسا نماییم.

دیروز برای بار پنجاه و ششم، تلاش ممتدم در اجرای کدی که نوشته بودم به شکست خورد، آن هم نه یکبار و نه دوبار و تا خود ساعت هفت شب میان سیستم های مختلف با قدرت های متفاوت، بیشتر از ده بار! مدام با خودم و کد و لپ تاپ و رم کلنجار رفتم و اینور و آنورش را تغییر دادم که به جواب برسم. در آخر در حالی که یک قدمی پاسخ نهایی رسیده بودم و داشتم ذوق میکردم که بالاخره مشکل را رفع کرده ام و این نرم افزار دیگر بازی درنمیاورد که آرایه هایت حجیم است و دیگر نمیتوانم متغیر جدیدتری بگیرم، به بن بست خوردم. فقط چند قدم با گرفتن پاسخ نهایی فاصله بود و نشد! حرص میخوردم که آخر باید همانکار را کنم که یک هفته پیش بدون تمام این دردسرها هم میشد انجامش داد، یعنی به عکس اجراهای قبلی بسنده کنم و جای نتایج خودم را خالی بگذارم. تمام هفته درگیر این بودم و برایم خیلی عجیب بود که چرا همچه شد و مگر نه اینکه تلاش نتیجه میدهد و الخ. بیشتر حسرت وقت از دست رفته میخوردم و حرص راحتی آنهایی که این راه ها را نرفته فهمیده بودند جواب نمیدهد همچه کدی با این حجم دیتا.

اما خوب تر که فکر کردم یاد همان سوال اول مقاله و همان مطلب افتادم و انگار آرامتر شدم. اگر نمی رفتم همه این راه ها را، به خودم انگار یک چیزهایی بدهکار میشدم. من باید رنج و سختی به ظاهر بی نتیجه را می‌کشیدم تا بعدتر انگار به آنچه می‌خواهم نزدیکتر شوم. نه اینکه این کد خیلی به چیزهایی که دنبالش هستم ربط دارد و نه اینکه ابداع و پتنت خاصی باشد، نه اصلا. ولی برای من یک قدم بود. قدمی که جلو نرفت، اما خب درجا که زد. هرچه باشد از ایستادن و یخ زدن که بهتر است:)

 

سیزدهم آذرماه یکهزاروسیصدونودوشش

 

لینک مقاله را میگذارم اینجا. برای خودم که بدانم از چه حرف می‌زدم بعدها:)))

http://tarjomaan.com/vdcg.q97rak9uypr4a.html