سیمین دانشور در سووشون صحنه‌ای از مراسم عقد در شیراز را توصیف می‌کند. عروس در کنار داماد نشسته است و سفره قندسابی را بالای سرش نگه داشته‌اند. دور گردن عروس نواری ابریشمی به رنگ سبز قرار گرفته است. این روبان ابریشمی یک رسم کهن شیرازی است به نشانه سبز بودن بخت و اقبال در زندگی زناشویی. رنگ سبز نماد سلامتی و دلخوشی است. از قدیم در شهر شیراز همین نماد را داشته. اصلا زیبایی یک سنت به همین است که بدانی داری همان کاری را می‌کنی که اجدادت صدها سال پیش‌تر نیز همان را اجرا کرده‌اند. خاله مامان تقریبا سی سال پیش ابریشم سبز را برای دخترش آماده کرده و با دانه‌های مروارید تزیین کرده است. بعد از دخترخاله سارا، مامان همان ابریشم را دور گردنش انداخته و بعدتر هم سایر خاله‌ها تا همین پارسال که مامانجون ابریشم کهنه و مرواریدهای دانه به دانه شده‌اش را برای من آورد به تهران که سر سفره عقد استفاده کنم. مامان نشست و هر کدام از مرواریدها را دوباره سرجایش دوخت. بعضی‌ها گفتند عجب حوصله‌ای داری! یکی جدیدش را بخر! اما مامان حوصله داشت و بیشتر از آن عشق و علاقه و ذوق. من هم ذوق استفاده از همان ابریشم قدیمی را داشتم. وسایل سفره عقد را هم در همان بقچه‌ای پیچیدم و بردم که مامانجون 60 سال پیش وسایل سفره عقدش را چیده بود. بقچه‌ای که مامانجون هم از مادربزرگش هدیه گرفته بود. حالا ابریشم سبز در صندوقچه مامانجون قرار دارد تا برای عروس بعدی خانواده بیرون بیاید. بقچه هم نزد من امانت است تا برود نزد نسل بعد به میراث. اصلا زیبایی یک سنت به همین است. تو به همان صورتی سر سفره عقد می‌نشینی که مادر و مادربزرگت هم نشسته بودند. به تو همان جملاتی را می‌گویند که به نسل‌های قبل‌تر از تو هم گفته‌اند. وقتی بله را می‌گویی مهمان‌ها به همان شیوه کِل می‌کشند که قرن‌هاست در استان فارس برای مجالس شادی کِل کشیده شده. بزرگترهای خانواده را دعوت می‌کنی. همان‌هایی که شاهد تولد و رشد و نمو تو بوده‌اند. احتمالا وقتی آبله‌مرغان گرفته‌ای تماس گرفته‌اند و از پدر و مادرت احوالپرسی کردند، دانشگاه قبول شدنت را تبریک گفتند و حالا قطعا از اینکه حضورشان را محترم بشماری و در مجلس شادی‌ات سهیمشان کنی اشک شوق در چشمانشان جمع می‌شود. اصلا زیبایی یک سنت به همین است، به هویتی که در پی قرن‌ها پشتش شکل گرفته و به اصالتی که در اصل وجودیش پنهان شده است. چرا شیوه‌های جدید عقد و مدهای جدید به دل نمی‌نشینند؟ چون هویت ندارند. پیداش و شکل‌گیریشان تاریخ ندارد و معلوم نیست بدون اصالت تا چند وقت دیگر دوام می‌آورند. اما آن سنت آرام و متینی که قرن‌هاست ادامه داشته بعد از این هم زنده خواهد ماند. گرد آوردن انسان‌هایی که سال‌های سال به تو عشق ورزیدند در کنار هم به بهانه «تو» اتفاق مهمی است. قرار نیست اولین و آخرین جایی که آدم‌ها به خاطر «تو» جمع می‌شوند مجلس ختم تو باشد. چه بهتر که همیشه ما را با مجلس شادی و خنده‌مان به یاد بیاورند. فرزندان من هم به همین شیوه مرا به مجلسشان دعوت می‌کنند و فرزندانِ فرزندان من هم...

 اصلا زیبایی سنت‌ها و رسوم به همین است، به لبخندی که تدامشان بر لب می‌آورد و احترامی که در دل روشن می‌کند.

یازدهم آذرماه یکهزاروسیصدونودوهشت